در آن هنگام که دستت را بر شانه هایم حلقه زدی
و ما در آغوش هم به خواب رفتیم
حس از دست دادنت دیوانه ام میکرد
حس اینکه چشمانم را باز کنم
و دیگر تو کنارم نباشی
حس اینکه چشمان مهربانت دیگر
عاشقانه نگاهم نکند
این حس دیوانه ام میکرد
حس اینکه کسی دیگر را این طور در آغوش بگیری
حس اینکه روزی کسی دیگر را عاشقانه ببوسی
حس اینکه نگاه نوازش گرت را به
چشمان دیگری بدوزی
این حس دیوانه ام میکرد
واکنون من یک
دیوانه ام...
نظرات شما عزیزان: